امروز روزنامه اطلعات ۲۷ د یماه ۱۳۵۷ شعری از علیرضا نور یزاده، نویسنده
و روزنام هنگار معتبر ایرانی را منتشر کرد. در این شعر که به مناسبت رفتن
:شاه منتشر شده است، شاعر احسا سهای خود را به کلمه آورده است
دیشب
وقتی چرا غها همه روشن شد
من چش مهای سبز کبودت را
از پشت خواب خونی شهرم
دیدم
وقتی تو ب یدریغ
از شهر ما گذشتی و رفتی
ما بردگان ننگ و جنون بودیم
حتی برای تو
ما اش کهای خود را پنهان کردیم
دیشب ولی
در کوچ هها تمام صداها
سرشار از سرود تو م یشد
گ لهای سرخ پرپرمان را ای واژ ههای شاعر تاریخ
از نو کفن کنید
آ نها میان باد نشستند
آ نها به دست باد شکستند
دیشب
وقتی که شهر
شیرین شد
و کوچ هها، تمامی آن کوچ ههای خون
گل داد
نور داد
بر بام شهر
تو ایستاده بودی
و با صدای عاشق و سرشارت
افسان ههای گمشده را م یخواندی
دیگر کسی تصویر مهربانت را در پشت ترس و بهتش
پنهان نم یکند
مردم شکوهمند ترنم
از رستن و رهایی و فریادند
و درنگاه شهر
آن چش مهای سبز گذر دارد
اینک تمام مردم شهرت
مجاهد » پیروز و سربلند و »
اینک تمام مردم شهرت
فدایی » سرشار و پرغرور و »
در دس تهایمان
در حر فهایمان
در شع رهایمان
حتی در روزنام ههامان
چیزی شکفته است
چیزی چنان تو زیبا
خونین ولی معطر
چیزی شکفته است
و در میان ای نکه آواز
م یبینم
« عاطفه » و « دامون »
چشم انتظار آمدنت
بر جاد ههای شرق اساطیری
ایستاد هاند
دیشب
وقتی چرا غها همه روشن شد
من چش مهای سبز کبودت را
دیدم
تهران س هشنبه شب، ۲۶ د یماه
عل یرضا نور یزاده، روزنام هنگار
شعر علیرضا نور یزاده در روزنامه اطلعات در صفح های با تصاویر مجسمه در
حال سقوط شاه، تظاهرات مردم، تصویری از جوانی که عکس آی تا خمینی
.را به دست گرفته است منتشر شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر